صفحه شخصی رسول مرادخواهی   
 
نام و نام خانوادگی: رسول مرادخواهی
استان: تهران - شهرستان: تهران
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: سه
تاریخ عضویت:  1389/01/05
 روزنوشت ها    
 

 چهار همسر بخش عمومی

10

چهار همسر


روزگاری پادشاه ثروتمندی بود که چهار همسر داشت، اوهمسر چهارم خود را بسیار دوست می داشت و او را با گرانبهاترین جامه ها می آراست و با لذیذترین غذاها از او پذیرایی می کرد، این همسر ازهر چیزی بهترین را داشت.
پادشاه همچنین همسر سوم خود را نیز بسیار دوست می داشت و او را کنار خود قرار می داد، اما همیشه از این بیم داشت که مبادا این همسر او را به خاطر دیگری ترک نمائد.
پادشاه به زن دوم هم علاقه داشت او محرم اسرار شاه بود و همیشه با پادشاه مهربان و صبور و شکیبا بود، هر گاه پادشاه با مشکلی روبرو می شد به او توسل می جست تا آنرا مرتفع نماید.
همسر اول پادشاه شریک بسیار وفاداری بود و در حفظ و نگهداری تاج و تخت شاه بسیار مشارکت می نمود، اما پادشاه این همسر را دوست نمی داشت و به سختی به او توجه می کرد، ولی برعکس این همسر شاه را عمیقا دوست داشت.
روزی از این روزها شاه بیمار شد و دانست که فاصله زیادی با مرگ ندارد، به سراغ همسر چهارم خود که خیلی مورد توجه او بود، رفت و گفت: "من تو را بسیار دوست داشتم، بهترین جامه ها را بر تو پوشانده ام و بیشترین مراقبتها را از تو بعمل آورده ام، اکنون که من دارم میمیرم آیا تو مرا همراهی خواهی کرد؟"
او پاسخ داد: "بهیچ وجه!!" و بدون کلامی از آنجا دور شد، این جواب همانند شمشیر تیزی بود که بر قلب پادشاه وارد شد.
پادشاه غمگین و ناراحت از همسر سوم خود پرسید: "من در تمام عمرم تو را دوست داشته ام، هم اکنون رو به احتضارم، آیا تو مرا همراهی خواهی کرد و با من خواهی آمد؟"
او گفت: "نه هرگز!!، زندگی بسیار زیباست، اگر تو بمیری من مجددا ازدواج خواهم کرد و از زندگی لذت می برم!"
پادشاه نا امید به سراغ همسر دوم خود رفت و از او پرسید: "من همیشه در مشکلاتم از تو کمک جسته ام و تو مرا یاری کردی، من در حال مردنم آیا تو با من خواهی بود؟"
همسر دوم پادشاه در پاسخ وی گفت: "نه متاسفم، من در این مورد نمیتوانم کمکی انجام دهم، من در بهترین حالت فقط می توانم تو را تا قبر همراهی نمایم!"، این پاسخ مانند صدای غرش رعد و برقی بود که پادشاه را دگرگون کرد.
در این هنگام صدایی او را بطرف خود خواند و گفت: "من با تو خواهم بود و تو را همراهی خواهم کرد، تا هر کجا که تو قصد رفتن نمایی!"
شاه نگاهی انداخت، همسر اول خود را دید، او از سوء تغذیه لاغر و رنجور شده بود، شاه با اندوه و شرمساری بسیار گفت: "من در زمانی که فرصت داشتم باید بیشتر از تو مراقبت بعمل می‌آوردم، من در حق تو قصور کردم و ..."
در حقیقت همه ما دارای چهار همسر در زندگی خود هستیم، همسر چهارم ما، همان جسم ماست، مهم نیست که چه میزان سعی و تلاش برای فربه شدن و آراستگی آن کردیم، وقتی که می میریم، او ما را ترک خواهد کرد.
همسر سوم، داراییها، موقعیت و سرمایه ما هستند، زمانی که ما بمیریم آنها نصیب دیگران می شوند.
همسر دوم، خانواده و دوستانمان هستند، مهم نیست که چقدر با ما بوده اند، آنها حداکثر تا مزار ما می توانند به همراه ما باشند.
اما همسر اول، روح ماست که اغلب در هیاهوی دست یافتن به ثروت و قدرت فراموش می شود، در حالیکه روح ما تنها چیزی است که هر جا برویم ما را همراهی می کند .
از روح خود مراقبت کرده، او را تقویت نمایید، زیرا که آن بزرگترین هدیه هستی است

چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 ساعت 10:15  
 نظرات    
 
جواد عزیزی اجیرلو 15:01 چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390
6
 جواد عزیزی اجیرلو
الی بود
مژگان فدایی 19:31 چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390
4
 مژگان  فدایی
عالی بود,باسپاس.
یحیی بهمنی 22:36 چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390
4
 یحیی  بهمنی
ممنون تمثیل قشنگی بود. تمثیل‌ها در درک و عملی کردن وظایف، کمک بزرگی میکنن.
متأسفانه داشتن هوای روح، سخته؛ ولی واجب.
حمید رستمی 00:10 پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390
3
 حمید رستمی
دم شما گرم
ش ب 01:46 پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390
6
 ش ب
ممنون

شخصی چهار زن داشت وقتی بیمار شد خواستند او را از بالای بام به زیر آورند دو دست او را دو زن و دو پای اورا دو زن دیگر گرفتند و از بام به زیرش می آوردند دیدند آن مرد سر خود تکان می دهد و چیزی میگوید پرسیدندش که چه می گویی گفت فکر می کنم که اگر از این مرض خلاص شوم یک زن دیگر بگیرم که هر وقت نا خوش احوال شدم سرم بگیرد که زمین نخورم چون زنها این سخن را شنیدند همه ناراحت ومتغییر شدند وبه یکباره هر دو دست وپای اورا ول کرده وبیمار از بام به روی پله ها افتاد سر وپای او در هم شکست ودر دم جان بداد.
مسعود لقمان 08:52 پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390
2
 مسعود لقمان
آموزنده بود
بابک کریمیان 09:13 پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390
3
 بابک کریمیان
زیبا و دلنشین بود
محسن نیک 09:22 پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390
2
 محسن نیک
ممنون
نازنین دانشمند 09:27 پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390
4
 نازنین  دانشمند
عالی بود
رضا شهرنژاد 10:10 پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390
3
 رضا شهرنژاد
very good